محمدباقر تاج الدین
امام رضاع این گونه بود نه آن گونه که اکنون معرفی می شود.
هرساله در کشور ما در سالروز شهادت امام رضاع شیعیان فقط به عزاداری برای آن حضرت بسنده می کنند اما یقین دارم که بسیاری از اینان هرگز درباره زندگی و اندیشه امام حتی برای دقایقی اندیشه و تفکر نمی کنند و هیچ اطلاعی از آن چه که امام به عنوان اصل اساسی دینداری بیان کرده اند نمی دانند پرسش این جاست که آیا پیروی از امام رضاع و شیعه ایشان بودن این است که برای شان عزاداری کنیم و سواره و پیاده به مشهد برویم یا در این است که به فرامین ایشان عمل کنیم تا شاید اندکی امورات زندگی دینی خود را سر و سامانی انسانی و اخلاقی داده باشیم
غور و واکاوی در اندیشه های آن حضرت بر ما روشن می سازد که بسیاری از کارهایی که ما امروز به عنوان پیروان ایشان انجام می دهیم مورد درخواست و اراده شان نبوده است و آن اصل اساسی و راستین را صد البته به دست فراموشی سپرده ایم نمونه ای از برخورد امام رضا(ع) با مسائل جامعه را در این جا می آورم تا مقداری روشن شود که خواست امام از ما چه بوده است
محمد بن سنان از دوستان امام هشتم (ع) و از راویان موثق است او می گفت در خراسانمرو نزد حضرت بودم مأمون روزهای دوشنبه و پنج شنبه به دادخواهی مظالم می نشست و حضرت رضاع را دست راست خود می نشاند یکی از صوفیان را به اتهام دزدی پیش خلیفه آوردند در پیشانی او از بس نماز گزارده بود نشان سجده دیده می شد
مأمون بانگ برآورد ای وای بر تو با این ظاهر آراسته ات و آن کار زشت و ناپسندت این ظاهر تو و آن باطن تو
آن مرد گفت دزدی از روی ناچاری کردم نه از افزون خواهی اگر حق مرا داده بودی دزدی نمی کردم آن مرد ادامه داد تو حق مرا خوردی من بی نوایم و خمس به من می رسد
مأمون پاسخ داد باید کیفرحد ببینی آیا با این چرت و پرت هایت که می گویی می خواهی از حکم خدا حد زدن دست بردارم
صوفی گفت نخست خودت را پاکیزه کن و حد بزن سپس دیگران را
مأمون رو به حضرت رضاع کرد و گفت می بینی این مرد چه می گوید
حضرت فرمود دزدی شد که دزدی کرد
مأمون به خشم آمد و سپس رو به صوفی متهم کرد و گفت به خدا دستت را قطع می کنم
آن مرد پاسخ داد ناپاک نمی تواند ناپاک را پاکیزه کندکسی که خودش در خور کیفر و حد است نمی تواند حد بزند مگر از خودش آغاز کند آیا نشنیدی که خداوند فرمود آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را فراموش می کنید
مأمون رو به حضرت رضاع کرد و پرسید با این مرد چه کنم
حضرت فرمود خداوند به پیامبرش می فرماید بگو خدا را حجت و دلیل رسا و روشن است و چیزی به نادان نرسیده است این جهان و آن سرا بر حجت استوار و پا برجاست این مرد دلیل آورده است
مأمون ناگزیر دستور آزادی آن صوفی را داد
منابع
1مسعودی مروج الذهب و معادن الجوهر تحقیق محمد صحی الدین عبدالحمید قاهره الطبعه الثتنیه 1368 الجزء الرابع ص 4
2صدوق عیون اخبار الرضاع ترجمه حمیدرضا مستفید علی اکبر غفاری تهران نشر صدوق ۱۳۷۳ش