جاهلان مقدس دشمنان دین هستند.
سادهترین وابتداییترین معنای جهل، نادانی است. عقل موهبتی الهی برای برونرفت از نادانی و یا همان جهل است. از دستاوردهای عقل، علم است که در سطوح و زمینههای مختلف معنا پیدا میکند. جهل در هر امر و زمینهای مذموم شناخته شده و مورد مذمت قرار گرفته است، ولی بیش از هر چیز جهل مذهبی و یا به تعبیری جهل مقدس مورد مذمت واقع شده، چرا که آمیختهشدن جهل و خرافات با تعصبات مذهبی خسارتها و پیامدهای جبران ناپذیری را برای دین و جامعه دین رقم میزند. خبرنگار ایکنا اصفهان در همین رابطه گفتوگویی با حجتالاسلام محمد نصراصفهانی، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان و پژوهشگر دینی داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
آنچه در این گفتوگو میخوانید:
نقد و انتقاد راه مصون ماندن از جهل مرکب است
ظن و گمان زمینهساز جهل است
مبنای اسلام بر عقلانیت است
جامعهای که جاهل است تربیت جاهلانه میکند
جهل مقدس زمینهساز وقوع حادثه عاشورا شد
جاهلان مقدس دشمنان دین هستند
ایکنا ــ در اندیشه دینی، جهل چه معنا و مفهومی دارد و چه خصوصیاتی بر آن مترتب میشود؟
در تفکر قرآنی و متون دینی، جهل در مقابل دو چیز قرار دارد؛ یکی جهل در مقابل علم و دیگری جهل در مقابل عقل. اگر جهل را در مقابل علم قرار دهیم، سبک زندگی اسلامی، تسلیم علم شدن است و از جهل گریزان بودن، چنانکه خداوند در آیه ۳۶ سوره اسراء میفرماید: «لا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ......؛ از آنچه به آن علم و آگاهی نداری پیروی نکن...». فقدان علم، جهل است. جهل یا ساده و یا مرکب است. جهل ساده را باید برطرف کرد، ولی جهل مرکب، قابل برطرف کردن نیست چون در جهل مرکب فرد تصور نمیکند که نادان است. اکثر مردم گرفتار جهل مرکب هستند. از سقراط پرسیدند که چرا به تو داناترین انسان میگویند؟ سقراط در پاسخ میگوید: شاید چون من میدانم که نمیدانم ولی دیگران نمیدانند که نمیدانند. جهل مرکب بسیار خطرناک است، چون افراد برپایه جهل دست به عمل میزنند. بنابراین برای مصون ماندن از جهل مرکب هر کسی باید باورها، سخنان و اندیشههای خود را به نقد بگذارد، هم خودش آن را نقد کند و هم اجازه دهد دیگران باورها و تفکرات او را نقد کنند.
علم، دانستن عین واقع است، همانگونه که هست. البته به دست آوردن علم یقینی برای بشر اگر نگوییم ناممکن است، بسیار کم است چنانکه در روایات آمده: «مَا قُسِمَ فِي النَّاسِ شَيْءٌ أَقَلُ مِنَ الْيَقِين؛ آنچه بیشتر به عنوان علم در اختیار ما قرار دارد، علم در حد اطمینان است». یعنی اطلاعات بشر حتی اگر خیلی هم مورد نقادی قرار گیرد، نهایتاً میتوان نام اطمینان بر آن نهاد. بنابراین یقین، علم و دانش صد درصد نیست، علم نود درصد است که احتمال ده در صد خطا در آن وجود دارد. در درجهای پایینتر، ظن قرار دارد که احتمال درست یا غلط بودن آن در حد شصت درصد است. در قرآن کریم به شدت از ظن نهی شده است. اکثر آنچه که ما در امور دینی تصور میکنیم علم است، ظن و گمان است که به تعبیر قرآن کریم راه به حقیقت ندارد: «وَ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا؛ و ايشان را به اين امور معرفتى نيست جز گمان خود را پيروى نمىكنند، حال آنکه گمان در وصول به حقيقت هيچ سودى نمىرساند. درجه پایینتر از ظن شک است».
ایکنا ــ اگر به دست آوردن یقین برای بشر ناممکن است، چرا روایات انسانها را به حصول یقین موظف دانستهاند؟
نگفتم ناممکن است گفتم امکان آن ضعیف است. علم صد در صدی شبیه دو دوتا چهارتا در غیر ریاضی ضعیف است. ولی امکان اطمینان هست. یقین در آیات و روایات هم به معنای اطمینان قلبی است و مقابل شک است. چنانکه در مقابل پرسش و پاسخ خدا و حضرت ابراهیم در آیه ۲۶۰ سوره بقره مطرح میشود: ابراهيم گفت: پروردگارا، به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مىكنى؟ فرمود: مگر ايمان نياوردهاى؟ گفت: بلی، ولى میخواهم دلم آرامش يابد. مگر میشود به قیامت علم صد در صد پیدا کرد. باید به آن با شواهدی که وجود دارد اطمینان قلبی پیدا کرد. ما همانگونه که حضرت ابراهیم چنین کرد، موظفیم علم هشتاد درصدی را به نود درصد و نود خود را به نود و یک درصد برسانیم و همینطور پله پله آن را افزایش دهیم تا به یقین برسیم. تازه یقین هم درجات دارد. علمالیقین را به عینالیقین و عینالیقین را به حقالیقین تبدیل کنیم.
در راه دستیابی به حقیقت، موانع و حجابهای زیادی وجود دارد که اجازه نمیدهد واقعیت را آنگونه که هست ببینیم؛ موانعی مثل کمبود اطلاعات، تربیت نادرست و عادات و خلقیات ناپسند، نفسانیات، خودخواهیها، گروهگراییها، فردپرستیها، منافع شخصی و ... غیره مانع کسب حقیقت است. قرآن میفرماید: «يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ». ما بر اساس بسیاری از عادتهایی که داریم، تصورمان نسبت به خدا ظنی است. غالباً خدا را نیز مثل خود تصور میکنیم که محدودیت دارد و ناتوان است. اینکه خدا در زندگی ما نقش ضعیفی دارد و خدا را رها کرده و درخواستهایمان را از غیر خدا میخواهیم و فکر میکنیم اشخاص برآورنده حاجات ما هستند، به دلیل ظنهای جاهلی است که به خدا داریم، یعنی فکر میکنیم خدا ناتوان، نامهربان و نادان است و ما به وسیله یا واسطهای نیاز داریم. بازار غیر خدا بسیار گرم است بهویژه آنها که ارزان و بیحساب گناه میبخشند. این ظن و گمانها ناشی از محدودیتهای فکری و ذهنی انسانهاست. متأسفانه انسانهای مذهبی ما درصدد پیدا کردن تصور درست از خدا نیستند. در مورد عدالت خدا، قیامت، نبوت و امامت بازار ظن و گمان گرم است. این موضوع در مورد اخلاقیات و رفتارها نیز علمگرای نادر است. در امور عادی هم این عادت وجود دارد و افراد بدون هیچ نوع علم و تخصصی راجع به مسائل مختلف اظهار نظر میکنند و مطابق آن هم عمل میکنند.
ایکنا ــ فرمودید جهل گاه در مقابل عقل قرار میگیرد، آن چیست و چه پیامدهایی دارد؟
اما جهل در مقابل عقل. در اکثر آموزههای دینی ما جهل در مقابل عقل قرار داد. اصولاً اسلام دین عقلانی است و میخواهد انسان دین جاهلی را به دین عقلانی بکشاند. عقل و جهل در اینجا جنبه عملی دارد. یعنی عاقلانه عمل کردن یا جاهلانه عمل کردن. عقل به معنای گره است، پیوندها و گرههایی که مانع از انجام کار نادرستی میشوند. کسی که کار نادرستی انجام میدهد، جاهل است، در مقابل عالِم کسی است که رفتارهای عقلانی دارد. کسی ممکن است حتی علم داشته باشد ولی مطابق آن عمل نکند این رفتار او جاهلانه است. در اسلام ارزش انسان به عقل و عقلانیت اوست. در آیه ۲۲ سوره انفال است که بدترين جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که تعقل نمیکنند. در آیه ۱۰۰ سوره یونس آمده است خدا كسانى را تعقل نمیکنند پليد میسازد. در آیه ۱۰ سوره ملک است که هر که تعقل کند جهنمی نخواهد بود.
اینکه در قرآن جاهلیت مورد مذمت قرار گرفته است، به این معنا نیست که مردم قبل از اسلام علم نداشتند، اتفاقاً مثل ما به بسیاری از امور علم داشتند، حتی چیزهایی میدانستند که ما در حال حاضر نمیدانیم؛ بنابراین منظور از جاهلیت این است که افراد، عقلانی عمل و زندگی نمیکنند. در اینجا، جهل در مقابل عقل قرار میگیرد، یعنی افراد اهل علم هستند نه اهل عمل.
در قرآن، به چهار نوع جاهلیت برمیخوریم؛ ظن جاهلیت، حکم جاهلیت، حمیت جاهلیت و تبرج جاهلیت که هر کدام در حیطهای از زندگی عملی و رفتاری انسان قرار میگیرد. ظن جاهلیت، به ذهن مربوط میشود. اخلاق علمی و عقل حکم میکند که وقتی انسان نسبت به چیزی ظن و گمان دارد، آن را باور نکند. در صورتی به آن باور کرد، دچار ظن جاهلی شده است. مردم زمان جاهلیت بتپرست بودند و وقتی دلیل این باور از آنها پرسیده میشد، هیچ دلیل علمی برای آن نداشتند، جز اینکه آبا و اجدادشان اینگونه تصور میکردند. حکم جاهلیت، بیشتر به مسائل سیاسی و اجتماعی مربوط میشود، به این معنا که مثلاً افراد جامعهای حکم کنند یک عقل برای همه عقلا تصمیم بگیرد. یا یک قبیله به دلیل داشتن زور بیشتر بر همه قبایل سلطه داشته باشد. جنس مؤنث بیارزش و مذکر فردی ارزشمند است که قرآن آن را حکم جاهلی مینامد، چون هیچ مبنای عقلی ندارد. حمیت جاهلیت، قبیلهگرایی، گروهگرایی، جناح بازی و تقلید از پیشینیان است، یعنی افراد بر اساس تعصباتشان در اختلافات از یک طرف بدون هیچ دلیل منطقی حمایت کنند و از دیگری ولو عادل باشد حمایت نکند. تبرج جاهلیت نیز بیشتر در رابطه با زنانی مطرح شده است که نگاه جنسیتی را در جامعه رواج میدهند یا زمینه گرایشهای جنسی خارج از عرف را افزایش میدهند. ارزش جنس مؤنث را نه به شخصیت انسانی بلکه به جنسیت او را ترویج کند. خلاصه اینکه مبنای اسلام بر عقلانیت بوده و هست و معتقد است تمام این مدلهای جاهلیتها را باید کنار گذاشت، یعنی هم در باور، هم در عواطف و احساسات، هم در خواستهها، هم گفتار و هم رفتار باید عاقلانه رفتار کرد.
ایکنا ــ آیا انسان ذاتاً جاهل آفریده شده است و باید برای به دست آوردن علم و آگاهی تلاش کند یا اینکه بر اساس برخی عوامل و شرایط به سمت جهالت کشیده میشود؟
اگر جهل را مقابل علم در نظر بگیریم، انسان ذاتاً وقتی به دنیا میآید، عالِم نیست، بلکه جاهل است. قرآن نیز در آیه ۷۸ سوره نحل میفرماید: «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا...؛ و خدا شما را از بطن مادران بیرون آورد در حالی که هیچ نمیدانستید». بعد از آن انسان آرام آرام علم پیدا میکند و جهل او به میزان تلاشش کم میشود. بنابراین اگر از این زاویه نگاه کنیم، انسان ذاتاً جاهل به دنیا میآید، ولی اگر جهل مقابل عقل را در نظر بگیریم، جهالت ذانی نیست، بلکه اکتسابی است و به نوع تربیت و اراده افراد بستگی دارد. از این زاویه، انسانها طبعا نه عاقل و نه جاهل آفریده شدهاند. این اراده و تربیت اجتماعی است که آنها را عاقل یا جاهل میکند. در این زمینه، نقش تربیت، عادتها و فرهنگ اجتماعی بسیار مؤثر است. بعضا یک خانواده یا جامعه به فرزند یا عضو خود یاد میدهد که دروغ نگوید و او نیز با اراده خود دروغ نمیگوید، پس رفتاری عاقلانه دارد. همین فرد ممکن است علیرغم تربیت خود هر جا منافع او اقتضا کرد دروغ گفته و رفتار جاهلانه از خود نشان دهد. جامعه دیگر ممکن است به اعضای خود غیر مستقیم بیاموزد که برای سر و سامان پیدا کردن زندگیشان راستگویی نمیارزد و باید دروغ بگویند یا رشوه بگیرند و اختلاس کنند.
جامعهای که جاهل است تربیت جاهلانه میکند و اعضای آن دروغگو و فاسد بار میآیند. البته ممکن است حقطلبانی هم پیدا شوند و علیرغم منافع خود راستگفته و درست عمل کنند. موسی، لقمان و آسیه کسانی بودند که در جامعه و فرهنگی نامناسب، اراده صحیح و عاقلانه داشتند و عاقلانه رفتار کردند. در قیامت نیز انسانها بر اساس عقلانیتشان مجازات شده یا پاداش داده میشوند و این نکتهای مهم در تفکر دینی ماست.
ایکنا ــ منظور از جهل مقدس چیست و چه پیامدهایی برای جامعه دینی میتواند به همراه داشته باشد؟
جهل مقدس همان جهل مرکبی است که خواستگاه دینی دارد، یعنی فردی متدین برای رضای خدا مرتکب قتل میشود، تهمت میزند، غیبت میکند و ... اما اینکه فرمودید چه پیامدی دارد باید گفت پیامد آن فاجعه است. فاجعه جهل مرکب چهار چیز است؛ ۱- این فرد بر اساس جهلی که میپندارد عین علم است زندگی میکند. نفس این کار ممکن است فاجعه به بار آورد. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع)، چه بسیارند مدعیان علم که اوصاف و رفتار جاهلانه آنان موجب نابودی آنان میشود: «رُبَّ عالِم قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لا یَنْفَعُهُ. (نهج البلاغه، حکمت، ۱۰۷.) قرآن کریم در آیه ۱۰۴ سوره کهف زمانی که میخواهد از فاجعهبارترین رفتارها خبر دهد به همین افراد مثال زده و آنان را کسانی معرفی میکند که در دنیا برای تحقق گمراهی تلاش کرده و تصور میکنند که در حال محقق ساختن خیر و نیکی هستند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا، الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا».
۲- کسی که جاهلانه رفتار میکند، غیراخلاقی عمل کرده و برای خود و دیگران مشکل میآفریند. ۳- انگیزهای برای رفع جهل پیدا نمیکند چون همواره به خیال خود راضی، خوش و مسرور هستند و احساسنیاز به دانشنو پیدا نمیکنند. به تعبیر قرآن کریم در آیه ۸۳ سوره غافر، به همان دانش خیالی كه نزدشان هست، خرسندند: «فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ.» ۴- آگاهسازی اینگونه افراد موجبات کینه و دشمنی آنان را فراهم کرده و رفتار جاهلانه آنان را برمیانگیزد. این دشمنی تا زمانی که جنبه شخصی دارد، دامنه فاجعه آن کم است، ولی زمانی که جنبه اجتماعی و پشتوانه حکومتی پیدا میکند، با خود تمدنی را به سقوط و ویرانی میکشاند. فاجعه جهل مقدس، آنگاه عظیمتر است که به صورت یک جریان قوی اجتماعی یا سیاسی مبدل و به سلاح هم مجهز شود. برخورد با این جریان اگر نگوییم ممکن نیست، بسیار دشوار و هزینهبردار است. تنها شخصی مثل امیر المؤمنین(ع) را میطلبد که در عین توانمندی و شجاعت، برچسب جنگ با امور مقدس و خرمقدسهای خوارج بر او نچسبد. به تعبیر مولوی اگر قدرت عیسی را هم داشته باشی نمیتوانی احمق را هدایت کنی. به تعبیر آیه ۹۳ سوره بقره، ایمان آنان به کفر و حقپوشی چنان عمیق و قوی است که قلب آنان را مالامال از خویش ساخته، عاشق کفر ساخته است و از آن بیاختیار فرمان میبرند: «وَ أُشْرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ».
بشریت در مقاطع مختلف تاریخی با پدیده جهل مقدس و آثار فاجعهبار آن روبرو شده، بهویژه مدلی که حاکمیت از آن حمایت کرده و یا خود آنان به حاکمیت رسیدهاند. آنان به تفسیر و اندیشههای خود از دین، جنبه قدسی داده بودند و پیروان آنها نیز تحت تأثیر تبلیغات از آنها همین تقدس را پذیرفتهاند. جاهل دینی و مذهبی با عنوان عالم دین، میپندارد معرفت وی عین علم است و معرفت دیگران از دین، عین جهل، و بر اساس همین جهل هم زندگی خود را تنظیم میکند و گمان میکند که در حال اصلاح جامعه است. استدلال ساده و متکبرآنه آنان این است که مثلاً آنچه فقیه از آن نظر که فقیه است، متکلم از آن جهت که متکلم است، صوفی از آن جهت که صوفی است میگوید درست است و هر که، هر چه بگوید چون فقیه و متکلم و صوفی نیست و مثلاً سنی، یهودی یا مسیحی استف نادرست است. این متدینان خشک مغز، رفتار حماقتآمیز و بعضاً نفرتانگیزی از خود بروز میدهند و آن را خواست دین خدا تلقی میکنند. به دلیلی روشمند نبودن تفسیر آنان از دین، بعضاً همین گروهها در موارد متشابه از ظاهر مشابه، برداشت متفاوت داشته و هر گروهی معتقد است تنها او فهم درستی از دین داشته و تعالیم او حقایق خطاناپذیری است و عملکرد اوست که بهترین است و همه باید از آن تبعیت کنند. متأسفانه رواداری نسبت به دیدگاههای مخالف در قاموس این گروهها دیده نمیشود، به همین جهت کمتر جریان فکری است که از آسیب آنان جان سالم به در برده باشد. متأسفانه آگاهسازی اینگونه افراد هم ممکن نیست، زیرا موجبات کینه و دشمنی بیشتر آنان و هوادارانشان را باعث میشود.
متأسفانه در میان قشری از افراد جامعه ما این جهل مقدس رواج دارد. این افراد توجه نمیکنند که حرفهایشان درست است یا نه. فرقههای مختلفی اینگونهاند، برخی ضد شیعه شده و معتقدند که باید شیعه را کشت و در نتیجه اطلاعات غلط و دستوراتی که دریافت کردهاند، کورکورانه عمل میکنند. به این میگویند جهل مقدس، چون عملکردش انگیزههای قدسی و دینی دارد. از طرف دیگر، ممکن است به شیعیان بگویند اهل سنت را لعن و نفرین کنید یا به قتل برسانید یا فتواهایی از این دست که بعضاً افراد جاهل و دارای جهل مقدس صادر کرده و پیروانشان کورکورانه عمل میکنند. کسانی که به این نوع جهل دامن میزنند، از اقشار مختلفی هستند، ولی غالباً کسانیاند که در این زمینه منافعی دارند و شیطان صفتند، خود جاهل مقدسند و جاهل مقدس میپرورانند. چارهای برای جلوگیری از کار آنها نیست، مگر اینکه مردم آگاه شوند. آنها را باید آگاه ساخت تا پیروی کورکورانه نداشته باشند، چنانکه در قرآن علمای بنیاسرائیل بسیار مذمت شدهاند و حتی گفته شده که این قوم علمایشان را میپرستیدند و منظور از این پرستش در روایات، همان اطاعت کورکورانه ذکر شده است.
امام حسین(ع) در خطبه معروف خود در منا به این موضوع پرداخته و علمای اسلام را مذمت میکنند که به جهل مقدس گرفتار شدهاند. به هر حال اگر علمای اسلام درست عمل میکردند، حادثه کربلا اتفاق نمیافتاد. بزرگترین دشمنان دین همین جاهلان مقدس هستند و تمام چیزهایی که به دین نسبت میدهند، ناروا بوده و جنگها، خونریزیها و کینهها نتیجه عملکرد جاهلان مقدس است، واقعیتی که باید آن را پذیرفت. جاهلان مقدس در هر دینی، جهلپراکنی میکنند و این جهلپراکنی آثار خسارتباری برای جوامع دارد. کافی است به قضایای بعد از ۱۱ سپتامبر و گروههایی نظیر طالبان و القاعده نگاه کنید که جاهلان مقدس بودند و چه خسارتهای جبرانناپذیری به اسلام وارد کرده و باعث شدند کسی با نگاه مثبت به دین نظر نکند.
ملاصدرا در مورد جاهلان باطنگرا هم آنان را فقیر پیشنیازها، دارای آشفتگی ذهنی و خرافهپردازی، ضدیت با علم، صاحبان ذکرهای بیمحتوا، شطحیات مسموم، طامات ممنوع دانسته است و به توضیح بیتربیتی نفس و عجب و خودشیفتگی معرفی کرد.